شیرین در سرزمین عجایب
همممم.....تازه رسیدم خونه
خیلی روز خوبی بود ، جای همگی خالی ، میدونم حالا جای خاصی هم نبود و کار خاصی هم نکردم اما واقعاَ جای همه رو خالی کردم :) از بس مهربون و خوبم من
واااای ، اگه بدونید چی دیدم امروز! شاید یه عکسی بذارم ، فعلاَ که ذوق و شوق دارم و میگم میذارم ، تا بعد ببینم با این آپلود سنتره چه میکنم
امروز کانگوروی بچه در شکم دیدم ، از نزدیک ها ، نازش هم کردم ، بهش غذا هم دادم ، خیلی هم مهربون و ساکت بود و فقط هم از من فرار نکرد و از دوستام فرار کرد ، از بس که منو دوست داره مادر طبیعت
پاندا هم دیدم اما از بس گند دماغ بود اصلا جلو نیومد که سلامی عرض کنه ، مار پیتون هم دیدم که چندان علاقه ای هم به دیدنش نداشتم و البته دوستام رفتن و انداختن دور گردنشون و عکس گرفتن که من چندشم شد و نرفتم
توی جاده هم یه گوزن خیلی بزرگ دیدم که تصادف کرده بود و یک کم جون داشت هنوز و شاخ های خیلی گندهای داشت که البته من نزدیک نشدم چون ترسیدم بلند شه و شاخ بزنه ( جوون دوستم از بس )
همممم ، دیگه باقی حیوانات رو توی ایران خودمون دیده بودم خب ، شیر و ببر و گرگ .... دیده بودم قبلاَ فقط پاندا و کانگورو جدید بود آهان پنگوئن هم دیدم! ووووووووی......خیلی با نمک بودن ( هیجانم خیلیه الان )
بسه دیگه ، الان اونقدر در ذوقم که بهتره ننویسم چیزی
با پنگوئن اجازه ندادن عکس بگیریم ، گفتن از نور فلاش وحشت میکنه و عقیم میشه! نمیدونم چقدر صحت داره ، به هر حال سر ظهر بود و نور فلاشی قرار نبود باشه اما نذاشتن خب ، بعداَ میتونم فتوشاپ کنم! ( دچار عقده شده! )
لیست کل یادداشت های این وبلاگ